مگریز ز آتش که چنین خام بمانی / گر بجهی ازین حلقه در آن دام بمانی
... گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
من هنوز اینجایم!
سایه ای، زیر درختی که ز چوبش تبری ساخته اند
و به آن جان درختان دگر می گیرند؛
واپسین سایه ی جان برده ز رقص طاعون...