نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

همه ققنوسیم؛ خاکستر ما می گوید!

مگریز ز آتش که چنین خام بمانی / گر بجهی ازین حلقه در آن دام بمانی  

به یاد سید خلیل عالی نژاد که از آتش بود و با آتش رفت  

... گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود

تئللرین باس یاراما، گویما منی قان آپارا...

من هنوز اینجایم!

سایه ای، زیر درختی که ز چوبش تبری ساخته اند

و به آن جان درختان دگر می گیرند؛

واپسین سایه ی جان برده ز رقص طاعون...

تئللرین باس یاراما، گویما منی قان آپارا...