نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

فقط برای «بهار»...

بیا که بی تو مرا از بهار سهمی نیست 

و سالها گذران بی «بهار» بد دردیست...

من از آن روز که دلدار شدم...

گفتند: این مرد از عشق هلاک خواهد شدن. چه زیان دارد اگر یک بار دستوری باشد تا او لیلی بیند؟

گفتند: ما را از این معنی هیچ بخلی نیست، لیکن مجنون، خود، تاب دیدار او ندارد.  

 

پ. ن: گیسوی یار مرا دید  و به طنازی  گفت:  

من از آن روز که دلدار شدم دار شدم!