نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

ای همیشه جاودان...

برای پیر سفر کرده ای که...


« تو رفتی
شهر در تو سوخت
باغ در تو سوخت...


اما دو دست جوانت
- بشارت فردا -
هر سال سبز می شود

و با شاخه های زمزمه گر در تمام خاک
گل می دهد

گلی به سرخی خون! »