نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

روسری آبی

« گیساتو واکن روسری آبی

داغون اون موهای مشکیتم

حبس ابد تو مستی چشمات

ویرون لبهای زرشکیتم


مثل کلاف گیس پرموجت

سردرگمم، آواره ی بادم

خرماپز گرمای بوشهرو

آورده گرمای لبت ، یادم


هی وسوسه هی وسوسه هی ، هی..

پرچین باغ افتاده همسایه

خورشید مثل هر پسین رفته

شب، اتفاق افتاده همسایه


بازم شبه بازم تویی و من

چت روم ی پرچین افتاده س

بوسیدنت سخته قبول ، اما

ابراز احساسات که ، ساده س


میشه برای سایه ای تو چت

شعری نوشتو عقده خالی کرد

میشه جنوب داغ تش بادو

درگیر بادای شمالی کرد


میشه کنار سایه ای خوابید

میشه برای سایه ای جون داد

میشه برای سایه ای هک شد

میشه برای عشق تاوون داد


میشه تو احساسات فردین بود

که عشقشو میباره و ، میره

دون کیشوتی شد که فیونا رو

پیش شرک میذاره و میره


دنیای سرد سایه ها در کل

رنگی تر از این شهر تاریکه

رفتن صداهای قشنگ از شهر

تنها صدای مونده ، شلیکه


موهاتو پنهون کن ،سگا هارن

چت روم حتی جای امنی نیست

باید پذیرفت اینو که دیگه

دنیای ما ، دنیای امنی نیست »