نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

ماه کنعانی من...

بوی عطر یاس می دهد؛ مثل همیشه...  

تای کاغذ را باز می کنی  

آبی آسمانی شکسته نستعلیق، می دود توی ذهن:  

ماه کنعانی من، مسند مصر آن تو شد  

وقت آن شد که دگر ترک کنی زندان را