نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

چیزی به صبح...

"چیزی به صبح نمانده ست

 

و آخرین فرصت با نامت در گلویم می تابد.

 

ماه شکسته صفحه ی مهتاب را ناموزون می گرداند

 

و تاب می خورد حلقه ی طناب بر چوبه ی بلند

که صبحگاه شاید باز رخسار روز را در آن قاب بگیرند."

 

نظرات 5 + ارسال نظر
باران چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:42 http://parvaz4u.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری.مطالبت هم جالب وبه دردبخوره.اگه باتبادل لینک موافق بودی بهم سربزن.بای.باران.

تنها پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:09

واقعا
...........ناگهان چه زود دیر می شود!

تنها پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 08:26

سلام
کاش به این فکر کنیم که این اخرین فرصتها هم برای ما ادمای غافل بیهوده می گذرن و از همون اول باید فرصتها رو از دست نمی دادیم ولی همیشه این روزن های امید بوده که به ما جسارت این همه اشتباهو داده .کاش یه کم بفهمیم از زندگی و دنیا چی می خوایم.کاش..کاش..کاش.........

حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است
باز همان حکایت همیشگی
پیش از انکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود دیر می شود.

سوگل یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 16:28 http://guilty.blogsky.com

salam eyval weblog e bahali dary be manam sar bezan khoshhal misham bye

هیلا دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 18:49

یعنی مرگ اینقدر قشنگ است.مرگی چنین میانه میدانم آرزوست.میدانی سیاه ترین رویاها هم اگر هدف باشد اینگونه زیبا تفسیر میشود.مرگ را اینفدر لطیف نخوانده بودم.شعر از خودت است؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد