نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نازنین من، هیچکس!

دنیا داره تو یه آنارشی منضبط چرخ می زنه و آدم گاهی می مونه که با این همه پراکندگی چطور وحدتی امکانپذیر می تونه باشه؟ جایی که منم، هیچ چیزی مطلق نیست - جز تو - و همه چیز تنها در حضور تو می تونه اثبات بشه. پس هیچ چیز رو دوست ندارم به هیچکس دیگه ای اثبات کنم. چون مطلق من، مطلق هیچکس نیست.

فهمیده م که هیچکس جزیی از زندگی هیچکس نیست پس هیچ چیز هیچکس هم به هیچکس مربوط نیست جز در مواقعی که بشه به داد یه همنوع رسید و تنها در همین حد... قانونهای من تو دنیای خودم عمل می کنه و قانونهای مردم تو دنیای خودشون. حسم بهم می گه باید رفت... مثل کرگدنی که شاخش رو می ذاره رو سرش و فقط در جهت اشاره ی شاخش می ره. ممکنه هر کسی یه فکری بکنه و یه چیزی بگه اما برای کسی که تنها جهت اشاره ی شاخش رو می بینه، هیچ چیزی غیر از اون جذابیت نداره.

 آگاه بودن، غوطه ور بودن، از غرق شدن نترسیدن، به قول نیکوس جانانه و بقول خودم با شهامت و شرافت زندگی کردن، تنها ماندن، رها بودن، به دور از آسیاب جامعه و رها از گله ی گوسفندوار آدمیان زیستن! رفتن و رفتن و جز آفتاب، دریا و صخره ها، هیچ ندیدن...

نظرات 4 + ارسال نظر
هیلا چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:05

یاد زرتشت نیچه افتادم.ولی متاسفانه قانون بی قانونی وارد حریم همه مان میشود.متاسفانه

تنها پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:32

پنجره را به پهنای جهان می گشایم:
جاده تهی است.درخت گرانبار شب است.
ساقه نمی لرزد آب از رفتن خسته است. تو نیستی نوسان نیست
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت و چشم به راه تو نیست.
آقای خدای گونه ای در تبعید:
همه گاهی اوقات ارزو می کنن که به دور از این همه نا مردمی ها و هیاهو هاو به قول شما(رها از گله ی گوسفند وار ادمیان ) مدتی فقط افتاب و صخره و خوبی دیدن رو تجربه کنن ولی بعد همه اینها باز به قول سهراب:
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری...
تا شقایق هست زندگی باید کرد.

براتون ارزو می کنم این شیوه ی زندگی رو که ارزو دارید تجربه کنید

جیرجیرک شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 18:49

فکر نمیکنید هیچ کس یه مقدار خودخواهانه ست
هیچکس
حقیقت تلخ
درسته
هیچ کس اینحا به فکر کسی نیست
من و اون
تو و او
قانون های متفاوت
همه میریم
اما سرانحاممون یکی
همه تو یک راهیم
یا حقیقت راست
یا دروغ کج

ببخشید که یه مقدار ناهماهنگ نوشتم
راستش خیلی متن سنگینی بود
و عالی

تنها یکشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 15:54

سلام
؟؟؟
!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد