نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

به مبارکی قدوم رند سوخته ی قونیه

 

با من صنما دل یک دله کنمجنون شده​ام از بهر خداسی پاره به کف در چله شدیمجهول مرو با غول مروای مطرب دل زان نغمه خوشای زهره و مه زان شعله روای موسی جان شبان شده​اینعلین ز دو پا بیرون کن و روتکیه گه تو حق شد نه عصافرعون هوا چون شد حیوان گر سر ننهم آنگه گله کنزان زلف خوشت یک سلسله کنسی پاره منم ترک چله کنزنهار سفر با قافله کناین مغز مرا پرمشغله کندو چشم مرا دو مشعله کنبر طور برو ترک گله کندر دست طوی پا آبله کنانداز عصا و آن را یله کندر گردن او رو زنگله کن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد