نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

فتوای فراعنه!

گفتند:« گل مرویید، این حکم پادشاه است

چشم و چراغ بودن، روشن ترین گناه است

حدّ شکوفه، تکفیر؛ حکم بنفشه، زنجیر

سهم سپیده، تبعید؛ جای ستاره، چاه است

آواز پای کوکب در کوچه ها نپیچد

در دست شحنه شلاق همراه رو براه است»

مغز علم بدوشان تقدیم مار بادا

وقتی که کلّه ها را خالی شدن کلاه است

صابون ماه و خورشید صد بار بر تنش خورد

اما چه می توان کرد؟ شب همچنان سیاه است

ناچار گل مرویید، از نور و نی مگویید

وقتی به شهر کوران، یک چشمه پادشاه است!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 19:59 http://zendegijarist...


سلام

توضیحی در ارتباط با متن قبلی :

آن زمان فقط پست وبلاگ بوی تنهایی را خواندم و چون موضوع به من مربوط نمی شد، نه قضاوتی در مورد شما یا ایشان کردم و نه کنکاش بیشتری در موضوع. دو – سه روز پیش که آن چند خط را برایتان نوشتم، بعد از نوشتن متن رفتم و فقط به پست های مرداد و شهریور تان نگاهی انداختم، (نخواندم) تا از این که موضوع وبلاگ تان در آن روز ها مرتبط با کامنتی که گذاشتید بوده، مطمئن شوم. (تا به ناحق جمله ای ننوشته باشم.)

اما چرا می گویم تخریب شخصیت؟
شهریور ماه من و شما همدیگر را نمی شناختیم، شما تشریف آوردید، وبلاگ من بدون هیچ مقدمه و کلامی آن متن را نوشتید.
آنچه در وبلاگ تان نوشته اید، خوب و بدش با خودتان است و ارتباطی هم به من ندارد. اما وقتی برای آن تبلیغ می کنید و سعی در پخش شدن آن می کنید، آن وقت می شود تخریب شخصیت. (فارغ از آنچه بین تان است، به عنوان کسی که خارج گود است، به نظرم شما باید از ایشان بابت این کار عذر خواهی کنید. – حال می گویید که داخل گود هزاران بدی به شما کرده، اصلا شخصیتی در کار نبوده و ... این ها همه بین خودتان است. – شما که غرورتان مهار نشدنی نیست، که از قبول اشتباه فرار کنید؟ )

به نظرم از همون اول به جای این که موضوع را عمومی کنید و به وب بکشانید، بهتر بود رک و پوست کنده بنشینید و موضوع را با هم حل کنید. نه او معاویه روزگار است، نه شما علی زمانه. (که اگر این گونه باشد شما کارتان سخت تر است، چون علاوه بر ایشان همه ی آن کفتار ها، سوسول های موبایل باز و ... را باید از دم تیغ بگذرانید.)
به جای عصبانیت های بی جا، تند شدن های یکباره، رجز خوانی خوشگل و قلنبه سلنبه، یک ساعت پشت یک میز بنشینید و آرام حرف هایتان را رو در رو به هم بزنید.

باز هم عین پدر بزرگ ها ... آخ که نمی دانی دلم برای پدر برزگم چقدر تنگ است ...

راستی این شعر که اینجا نوشتی بسیار زیبا بود ... حکم بنفشه زنجیر ...

در پاسختان تنها یک سوال می پرسم هرچند جوابش از پیش...
تابحال کسی که فقط ادعا می کند برایتان احترام قائل است زبان مشترکتان را از یاد برده؟
و موضوع مهم تر اینکه:
معاویه مگر تنها به علی ظلم کرد یا فرعون تنها به موسی؟ معاویه ی روزگار مگر حتما باید پسر ابی سفیان باشد و نسبش به هاشم و ابراهیم برسد تا بشود معاویه اش خواند؟ یا فرعون باید لزوما پادشاه مصر باشد و ریش مرصع و تاج جواهر نشان داشته باشد؟ آنکه به راه معاویه برود، و ریا و نفاق بورزد کم از معاویه ندارد که همان معاویه است و هر آنکه تفرعن وجودش را بگیرد، و خود را در جایگاه خدایی ببیند، تفاوتی با فرعون مصر نخواهد داشت! هرچند آن زاده ی ابی سفیان نباشد و این تاج جواهر نشان بر سر نداشته باشد!

در برابر معاویه هر که بخواهد بایستد و دیگران را از خدعه و نیرنگ و ریا و نفاقش آگاه کند مگر حتما باید جامه ی علی در بر کند؟ یا هر که جرئت کند در مقابل فرعون بایستد و خداییش را به چالش بکشد باید حتما موسی فرزند عمران باشد و عصا و ید بیضا داشته باشد و کودکیش را در قصر فرعون سپری کرده باشد؟

آیا علت ذلت مسلمین هم یک نمونه اش این نمی تواند باشد که چنین می اندیشند؟ اینکه نمی خواهند بفهمند یکایک مردم تحت سلطه ی فرعون می توانند موسی شوند و تک تک امت امیرالمومنین معاویه می توانند علی باشند و مالک باشند و...

این که می گویم بدین معناست که می توان در برابر آنکه براه معاویه می رود، به راه علی رفت و مالک، که ایستاد و فریاد کشید « ای جماعت خفتگان! آگاه باشید که این کاغذ پاره ی سر نیزه ها خدعه ی عمروعاص و معاویه است! » آیا می توان فریاد مالک نخعی را "تلاشی خستگی ناپذیر برای تخریب شخصیت" معاویه و عمروعاص دانست؟ کدام شخصیت؟ و کدام تخریب؟ و آیا شباهتی حس نمی کنید بین "تلاشی خستگی ناپذیر برای تخریب شخصیت" و همان انگ های نام آشنای زندیق بودن و ملحد بودن و مرتد بودن و واجب القتل و مهدورالدم و محارب بودن و حدّ شکوفه ها (تکفیر) نیست که رکاب بوسان معاویه و کاهنان فرعون (ربّهم الاعلی) براحتی به پیشانی جویندگان حقیقت می زدند و به چوبه ی دار و چاله ی سنگسار می سپردندشان؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد