نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

گناه کردن پنهان به از...

براستی چه هراسناک و بد است دیدن و احساس کردن آنگاه که برج و باروی طاماتت فرو ریزد؛ تمامش یک نیمروز نشد، فرو ریخت. وجود و اندیشه و منش هر کس به جای خود قابل احترام است و من، اکنون، تنها از این در هراسم که "اینجا چه می کنم؟" میان ناشناخته هایی که اینهمه مدت خیالات می بافتم شناخته ام شان؛ یکی به عبادت برده گون مزدوران نه پیش همگنان که سر حقّه در محضر خود معبود باز می کند و آن دیگری تفاوت... و آن دیگری...

نه! این نیست؛ گفته بودم به هیچ کار هیچ موجودی هیچ کاری ندارم، هیچکدام هیچیک از اینها را رد نمی توانم که کنم. مگر من کیستم؟؟؟ نمی دانم، هنوز نشناخته ام و غبطه می خورم به حال آن دیگری که با چه تحکمی از شناخت خود سخن می راند. گفتم که، نمی دانم، هیچ نمی دانم؛ از من مپرس.

دار فرتوت چناری میان چشم های "یکی"، زیر آوار مخوف ویرانه های تازه فقط و فقط این را می داند که می هراسد از عبودیت مدت دار و برده وار "دیگری" و یا...  

 

عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم

دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم

خود سراپرده ی وصلش ز مکان بیرون بود

آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم

نظرات 2 + ارسال نظر
پدرخوانده شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 http://damadam.blogsky.com

هر که هست اندر پی به بود خویش دور افتادست از مقصد خویش

پدرخوانده شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:55 http://damadam.blogsky.com

هر که هست اندر پی به بود خویش دور افتادست از مقصود خویش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد