نوشته بود: شقایق کینه توقلبش نداره ولی با دشمنش سازش نداره آره کوتاهه عمرش زیر رگبار آخه گل طاقت ترکش نداره
گفتم: من ز «پا» افتادن گلدانه ها را دیده ام «بال ترکش خورده ی پروانه ها» را دیده ام در «نخاع باد»، من، «خنجر» فراوان دیده ام «زائری» با «پای زخمی» در بیابان دیده ام «تیغه خنجر» به «خون باد» شایق دیده ام دسته اش... «آثار انگشت شقایق» دیده ام
عشق اون اسیر سایه ها شده بود ؟
یا عشق تو اسیر سایه ها شده بود؟
یا عشق عشق تو اسیر سایه ها شده بود؟
خواهش می کنم این و واضح بگو؟ خیلی برام مهمه.
تصویر گویاست؛
تنها گناه-خواسته اش «اسیر» سایه ها نشدن کسی بود که عشقش «برده» ی سایه ها شدن بود!
من جوابم و نگرفتم عشق کی؟
باید سوخت و ساخت ! اون هم در اسارت سایه ها !
نوشته بود:
شقایق کینه توقلبش نداره
ولی با دشمنش سازش نداره
آره کوتاهه عمرش زیر رگبار
آخه گل طاقت ترکش نداره
گفتم:
من ز «پا» افتادن گلدانه ها را دیده ام
«بال ترکش خورده ی پروانه ها» را دیده ام
در «نخاع باد»، من، «خنجر» فراوان دیده ام
«زائری» با «پای زخمی» در بیابان دیده ام
«تیغه خنجر» به «خون باد» شایق دیده ام
دسته اش... «آثار انگشت شقایق» دیده ام
لطفا این نظرم را دیگر تایید کن. خواهش میکنم
آنان آسمانت را می خواهند ولی صاعقه ات را نه! من اما از آنان نیستم...جهنمت را هم دوست دارم!
عشق و شیفتگی زلیخا نسبت به جناب یوزارسیف قابل تامل است.
(البته به جز آن حرکتی که در خلوت می خواست انجام بدهد
و البته آبرویش را در این راه گذاشت)
اگر چه بینایی و پیری به سراغش آمده
بااین حال نسبت به یوسف هنوز دل بسته ؛
ولی امروز می بینیم چه آدمهایی وجود دارند
که هر روز عاشق یکی می شوند و فردا رنگ عوض می کنند
و عاشق دیگری،عاشق که نه...شیاد و نشخوار کننده عشق...چه زمانه ای شده...