نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

بر بال ققنوس...

ح. الف آذرپاد

به یاد شهید محمدمختاری

بر بال ققنوسم؛

بر سریری از آتش

تاجی از خار بر سر

زنجیر از زلف بر پای

آشنا می شنوم:

طنین تن «بهار» یست از ته جاده های پاییز

آفتاب می شود، می دانم!

نظرات 1 + ارسال نظر
سلی شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 18:35

نمیدونم واقعا چی بگم..
چرا لال میشم ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد