نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

نامه هایی به هیچکس!

به همایی که از جهنم تا کویر، بی ادعاتر از آب، در برابر آتشبار آفتاب، لحظه ای سایه اش را از سرم دریغ نکرد؛ بی صدا بی ریا بی توقع

من هنوز اینجایم!

"می شنوم طنین تنت می آید از ته ظلمت

و تارهای تنم را متاثر می کند.

شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد

شاید همین حوالی جایی

در حلقه ی نگاهت قرار بگیرم."